فاکتورهای دیگری نیز هنگام تعیین اهداف قیمتی برای الگوها باید مد نظر قرار گیرد. تکنیکهای محاسبه از روی الگوی قیمت مانند کاری که برای الگوی سر و شانه های بالا انجام دادیم در حقیقت اولین مرحله است. فاکتورهای تکنیکالی دیگری نیز وجود دارند که باید در نظر گرفته شوند. برای مثال اینکه خطوط حمایت قوی که به وسیله کف های مهم در طی ترند یا روند نزولی قبلی به وجود آمده اند در چه سطوح قرار دارد؟ معمولا در بازارهای افزایش قیمت ها در این سطوح متوقف می شوند. و یا اینکه چند درصد قیمت تغییر می کند؟ بیشترین هدف صددرصد برگشت و یا ۵۰ درصد و ۶۶ درصد از سطوح برگشتی در کجا قرار دارد؟ این سطوح اغلب حمایت قابل توجهی را برای بازار ایجاد می کند. آیا شکاف قابل توجهی وجود دارد؟ عملکرد چنین شکافی می تواند به عنوان فضای حمایتی باشد. آیا ترند یا روند بلند مدت قابل ملاحظه ای در درون بازار وجود دارد؟
تحلیلگر تکنیکی باید سایر اطلاعات تکنیکی را در محاسبه دقیق هدف قیمت از طریق الگوهای قیمت مورد بررسی قرار دهد. برای مثال اگر قیمت پایین هدف طبق محاسبات سی به دست آمد و حمایت برجسته روی قیمت ۳۲ وجود داشت تصمیم عاقلانه این است که سی و دو را جایگزین سی کند. به عنوان یک قانون کلی زمانی که یک اختلاف جزئی بین هدف قیمتی و خط حمایت و یا مقاومت نزدیک به آن باشد اغلب بهترین تصمیم این است که هدف قیمتی را تحت حمایت و یا مقاومت قرار دهیم. اغلب لازم است که هدف قیمتی به دست آمده را با سایر اطلاعات تکنیکی محاسبه شده تطبیق دهیم. تحلیلگر ابزارهای مختلفی برای این تغییر در اختیار دارد ولی ماهرترین تحلیلگر کسی است که بداند چگونه این ابزار ها و قیمت های بدست آمده را به درستی ترکیب کند و قیمت مناسب را تشخیص دهد.